در قسمتی از کتاب "اکیپ حاج هادی" به قلم نویسنده مرحوم جعفر كاظمی بيش از يكصد و هشتاد خاطره از ايثارگران جهاد پشتيبانی ورامين را به بيانی شيوا و جذاب همراه با تصاوير به رشته تحرير كشيده است، در ادامه «محبوبه صدیقی ‌نکو» روایتی بیان کرده است که می‌خوانید: «روزی که می‌خواست برود، فقط من و مادرم تو خانه بودیم. ساکش را برداشت و از زیر قرآن و آبی که مادر گرفته بود، سه بار رد شد. لحظه آخر که می‌خواست از ایوان خانه خارج شود، کمی ایستاد و لحظاتی به من و مادر و فضای آن نگاه کرد.»

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران، کتاب «اکیپ حاج هادی» به قلم نویسنده مرحوم جعفر كاظمی، بيش از يكصد و هشتاد خاطره از ايثارگران جهاد پشتيبانی ورامين را به بيانی شيوا و جذاب همراه با تصاوير به رشته تحرير كشيده و انتشارات «نشر شاهد» آن را در نوبت اول در 1000 جلد در قطع رقعی به چاپ رسانده است. قیمت این کتاب در سال 1391 چاپ اول 15000 تومان بوده است.

بُرشی از کتاب «اکیپ حاج هادی»| نگاه آخر

بُرشی از متن کتاب را در ادامه می‌خوانیم:

این روایت از محبوبه صدیقی ‌نکو دختر شهید حسین صدیقی ‌نکو

پدرم خیلی دوست داشت برای یک‌بار هم که شده طعم حضور در جبهه را بچشد، اما کار کشاورزی این فرصت را به او نداده بود. بعضی شب‌ها تلویزیون تصاویری از جبهه نشان می‌داد، به خصوص زمان عملیات‌ها. او می‌نشست و با چشم‌های پر اشک صحنه‌های جنگ را تماشا می‌کرد. تا اینکه پاییز سال ۶۴ فرا رسید. یک شب دیدم دارد با مادرم صحبت می‌کند. می‌گفت:

اکیپ حاج هادی می‌خواهد برود کردستان. فرصت خوبی است تا قبل از شخم زمین‌های کشاورزی من هم سری به جبهه بزنم و دینم را ادا کنم.

این اولین و آخرین اعزام او بود. روزی که می‌خواست برود، فقط من و مادرم تو خانه بودیم. ساکش را برداشت و از زیر قرآن و آبی که مادر گرفته بود، سه بار رد شد. لحظه آخر که می‌خواست از ایوان خانه خارج شود، کمی ایستاد و لحظاتی به من و مادر و فضای آن نگاه کرد.

هنوز آن نگاه آخر که سرشار از مهر و محبت بود، تو خاطرم هست.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده